پرنیانپرنیان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره
پریسانپریسان، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره
پرینازپریناز، تا این لحظه: 5 سال و 1 ماه و 21 روز سن داره

نفس مامان

بازگشت

سلام عزيز دلم ماماني خوبي قربونت برم   اين روزا خيلي خوشحالم آخه ماماني و بابايي ...اون يكي ماماني ....عمويي و عمه ات از مكه برگشتند.....چند تا دسته گل خوشگل گرفتيم ورفتيم استقبال  .......لحظه استقبال خيلي خوب بود......هممون گريه مي كرديم   ...ولي بعدش خوب بود اخه يه عالمه سوغاتي آورده بودند....مخصوصاًماماني ....... البته ماماني واسه تو هم يه چيزي اورده بود كه شايد اينقده ناز نكني وزودتر تشريفتو بيارين.....كلي هم واسه اومدنت دعا كرده بودند     زودتر بيا منتظرتيم ...
18 تير 1390

باز......

      سلام........... ديروز بي بي چك گذاشتم..............بازهم منفي ديگه خسته شدم خدايا پس    كي اين انتظار سر مياد      كي ميشه برم سونوگرافي و دستاي كوچيكشو ببينم   ..............خدايا كمكم كن.........من كه جز تو كسيو ندارم ...
14 تير 1390

مادر

                                                                                                       دلم خوش نیست،مدتهاست مادر گل دلبند تو تنهاست مادر چرا در پای او آبی روان نیست چرا اطراف او صحراست مادر قناری های محبوبش کجایند، قفس؛این قصه ی دنیاست مادر! نسیمی از بهشت زیرپایت برایش مثل یک رویاست مادر ... چرا رویای ما رویاست مادر ...
12 تير 1390

دلم گرفته...........

    امروز خيلي دلم گرفته.................... نمي دونم چرا هر كاري مي كنم به در بسته مي خورم......آخه مگه من دل ندارم....چيز   زيادي كه نمي خوام .حقم رو از اين زندگي مي خوام...........نمي دونم شايد قسمت نيست.......هروقت   ماماني رو مي بينم كه با بچش بازي مي كنه نميدونيد چه حالي مي شم........فكر مي كنم تا بچه دار نشم زن   نيستم... منم دلم يه شاهزاده كوچولوي خوشگل مي خواد   خدايا به حق اين ماه عزيزت .....اين بار نااميدم نكن.................خانما ازتون مي خوام واسم دعا كنيد اخه   شايد رفتم ازمايش.   ...
12 تير 1390

سلامممممممممممممممممم

                                           سلام نفس مامان خوبي........................ اخه شيطون بلا چرا اينقدر ماماني رو منتظر ميزاري.اگه بدوني چند نفر منتظر اومدنت هستند اينقدر ناز نمي كردي......راستي يه چيز بهت بگم البته حتماً خودت مي دوني ....ماماني وبابايي هفته پيش رفتند مكه                        ...
11 تير 1390

عییییییییددددددددددمممممممممممممبببببااااااااارررررررکککککککککک

روزگاری بود میوه اش فتنه ، خوراکش مردار ، زندگی اش آلوده ، سایه های ترس شانه های بردگان را می لرزاند . تازیانه ستم ، عاطفه را از چهره ها می سترد . تاریکی ، در اعماق تن انسان زوزه می کشید و دخترکان بی گناه ، در خاک سرد زنده به گور می شدند . و در این هنگام بود که محمد                           (ص) بر چکاد کوه نور ایستاد و زمین در زیر پاهای او استوار گردید . نام احمد نام جمله انبیاست / چون که صد آمد نود هم پیش ماست از مناره پنج نوبت پر خروش  / نام احمد با علی آید به گوش روز و شب گویم ...
9 تير 1390

خدایا.......

                                                                                                             ...
8 تير 1390

شب ارزوها

خدایا............................ پروردگارا.................................. می دونم لایق نیستم.................................... می دونم گناهکارم........................... اونقدر که شاید حتی لایق این نباشم که به حرفام گوش کنی........................... ولی بازم مثل تموم شبایی که التماستو کردم ،اونقدر در خونت در میزنم تا بالاخره درو بروم بازکنی........   تورو به حق این شب عزیز قسمت میدم..............خدایا تو رو به حق تمام مادرای دنیا.............به خاطر پاکی اونا ............حسرت مادر شدنو به دلم نذار...........هیچ چیز تو این دنیا به اندازه لحظه ای که بفهمم باردارم خوشحالم نمی کنه      &nb...
19 خرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس مامان می باشد